
احمد زیدآبادی، روزنامه نگار مقیم ایران با انتشار یادداشتی درباره بازداشت معترضان توسط نیروهای سرکوبگر نوشت:
یکی از همولایتیهای ما که برای معالجۀ بیماریاش راهی تهران شده بود، پس از خروج از مطب پزشک، ناگهان به جمعیت معترض برمیخورد و بلافاصله به همراه جمعی از آنها دستگیر میشود.
مرد بینوا که نه کمترین علاقهای به اعتراض و نه کوچکترین دانشی از سیاست دارد، بیش از ده روز است که در زندان فشافویه گرفتار شده و خانوادهاش در شهرستان کارشان اشک و آه شده است.
آشنایانش برای کمک به آزادی او به تهران آمدهاند اما تعداد بازداشتیها گویا به اندازهای است که کار پیگیری وضعیت او به عملی نزدیک به محال تبدیل شده است.
این هم از اثرات بازداشت فلّهای افراد در خیابان است. هنگامی که تراکم زندانی در بازداشتگاهها و زندانها به شدت بالا میرود، هزاران مشکل پدید میآید. در بازداشتگاههای متراکم، زندانیان از لحاظ امکانات بهداشتی، مواد غذایی، البسه، فضای اسکان و دیگر ضرورتهای پیش پا افتادۀ یک زندگی حداقلی، سخت در مضیقه قرار میگیرند و زندگی آنها بینهایت دشوار میشود. زندانبانها نیز در شرایطی که انبوه زندانیان در محیطی تنگ و فشرده در هم میلولند و هر کدام تقاضایی را مطرح میکنند، از شدت فشار کار کلافه و عصبی میشوند و بعضاً ناخواسته به روی زندانیان پرخاش میکنند.
با افزایش شمار بازداشتیها این وضعیت بدتر و خیمتر میشود تا حدی که جریان رسیدگی به کار زندانیان و پاسخگویی به خانوادههای نگران و مضطرب آنها عملاٌ به حال فلج میرسد و این نیز به نوبۀ خود، بر خشم و خروشها و ناراحتیها و التهابهای دو طرفه میافزاید.
از قوۀ قضائیه انتظار میرود که با استقرار جمع کثیری از بازپرسان معتدل در بازداشتگاهها امکان آزادی یا حداقل تبدیل قرار بازداشتیها را فراهم آورد. اگر دلی برای زندانیان و بازداشتیها سوخته نمیشود، دست کم دلتان برای زندانبانان بسوزد. بسیاری از آنها آدمهای بیآزار و بعضاً دلسوزی هستند که غم نان آنان را به کار سختِ زندانبانی وادار کرده است.