
به گزارش شبکه کلمه، ستوده دباغ دختر عبدالکریم سروش با انتشار نامه ای، نحوه بازداشت علیرضا ارادتی داماد عبدالکریم سروش را فاش ساخت.
وی می گوید که همسرش به دلیل اعتراضات پس از شهریور ۱۴۰۱ بازداشت شد.
خانم ستوده دباغ (سروش) در این نامه از آن چه بر همسرش در طی زمان دستگیری و پس از آن رفته، پرداخته است:
متن کامل نامه بدین قرار است:
من، ستوده، همسر دکتر علیرضا ارادتی (داماد عبدالکریم سروش) هستم.
پنجشنبه ظهر ۱۷ آذر ۱۴۰۱، پنج نفر از ماموران وزارت اطلاعات (واجا) با لگد زدن به درب دفتر محل کار همسرم وارد میشوند. از قضای روزگار دختر ۱۸ سالهام که برای کنکور درس می خواند آنجا بود، در حضور او با الفاظ رکیک پدرش را کتک می زنند، دفتر را تفتیش میکنند.
بعد از آن همگی به منزل ما می آیند. دخترم را گریان می بینم. می پرسم چه شده؟ بازجو می گوید پدرش را زده ایم … بعدا هم بیشتر می زنیم! دستور میدهند گاوصندوق منزل را باز کنم، از محتویات داخل آن فیلم میگیرند. از مدارک خصوصی و غیرخصوصی.
نمیدانم چه استفاده ای می خواهند بکنند. یک هارد و سی دی با خود میبرند که توضیح میدهم عکس خصوصی خودم و دو دخترم در آنهاست.
میگویم همسرم را به چه علت دستگیر کرده اید؟ می گویند به جرم فعالیت در فصای مجازی. میگویم کجا میبریدش میگویند اداره پلیس!
میپرسم کجا مراجعه کنیم. میگویند شنبه به زندان اوین مراجعه کنید.
بماند که هر چه به اوین مراجعه کردیم خبری و اثری از همسرم نیافتیم. غرض از نوشتن این متن شرح مراجعات ما به اوین و پیگیری های مکرر ما برای همسرم نیست بلکه نحوه رفتار بازجوها با فرد دستگیر شده و خانواده اش است.
در این ۵۰ روز تنها چند بار اجازه دادند همسرم تلفن های کوتاهی در حضور بازجو به منزل بزند. گاهی با صدای لرزان گاهی با صدای خوب با ما صحبت میکرد.
اما بگذارید از دفعهای بگویم که بازجو به دروغ همسرم را واداشت به دخترم بگوید من دو روز دیگر با وثیقه بیرون میآیم و خودم تو را به جلسه کنکور میبرم!
چه بازی روانی با دخترم انجام داد آن بازجو! چه شبی بر ما گذشت شب کنکور! چه جگری سوزاند از دخترم آن بازجو و چه اشکها که دخترم نریخت.
دختر کوچک ترم هم به وعده دروغین آن مامور چشمش به انتظار دیدن پدرش خشک شد. این بازی وحشتناک دوبار دیگر هم برای دخترانم تکرار شد. با این وعدهها همسرم را نیز همراه ما شکنجه دادند. در آخرین تلفنی که زد گفت از او خواسته اند تا مصاحبه کند!
این نوع مسلمانی را من تا به حال ندیده بوده ام. دروغ میگویند و نماز می خوانند.هرگز نمی بخشمت بازجو!